هوالمحبوب


گاهی نیاز دارم که بعضی از آدم‌ها رو از دایره توجهم خارج کنم، بهشون فکر نکنم، بود‌و‌نبودشون برام یکی باشه، بی‌محلی‌هاشون برام بی‌اهمیت باشه، اما اغلب مواقع ناموفقم، وقتی می‌خوام به اون آدم خاص فکر نکنم، بیشتر از همیشه پیگیرش می‌شم، بیشتر از همیشه میاد تو مرکز توجهم، مدام تو پیجش هستم، مدام عکس‌های پروفایلش رو چک می‌کنم، بیوش رو می‌خونم، ببینم هیچ ردی از من تو زندگیش هست یا نه، تو دنیای بلاگی هم رد کامنت‌هاشو تو وبلاگ‌های دیگه می‌گیرم. من آدم بی‌نهایت احساساتی هستم و اغلب از این احساسات به غلیان آمده، ضربه خوردم؛ اما هرگز نتونستم بی‌تفاوت آدم‌ها رو کنار بذارم. تا گند یه نفر برام در نیومده، نتونستم ازش دست بکشم. می‌دونم که خیلی شیوهء غلطی دارم اما بارها سعی کردم روش برقراری ارتباطم رو اصلاح کنم و هر بار نشده. البته اگر اغراق نکنم چند باری تونستم که جلوی این دل وامونده‌ام رو بگیرم و الکی قربون آدم‌ها نرم. جاهایی بوده که جلوی شروع مجدد یک رابطه رو گرفتم، چون برای خودم ارزش قائل بودم. اما جاهایی هم بوده که با کسی تو قهر بودم ولی باز هم روز تولدش یادم بوده که براش هدیه بگیرم، یادم بوده که جویای احوالش باشم.
شده که بی‌دلیل حذف بشم از یک رابطه ولی هیچ وقت یاد نگرفتم کسی رو بی‌دلیل حذف کنم، برای آدم‌ها، شعورشون، انتخاب‌شون احترام قائل بودم. اما خیلی‌ها نمی‌دونن که برای هر واکنشی که از خودشون نشون می‌دن باید یک دلیل قانع‌کننده داشته باشن. من نه دنبال تعریف الکی و بی‌پشتوانه بودم، نه تشنهء محبت الکی آدم‌ها، اما می‌گم آدم باید تکلیفش با خودش و روابطش روشن باشه. یا من از یکی خوشم میاد یا نه، یا دلیلم قانع کننده است یا نه، یا دچار سوتفاهم شدم یا نه، پس بشینم با طرف مقابل حرف بزم، حرف‌هاشو بشنوم، دلایلم رو بگم، شاید تونستیم همو از اشتباه در‌بیاریم، یا قانع می‌شیم یا به این نتیجه می‎رسیم که این دوستی تقش دراومده و باید تمومش کنیم. بی‌نتیجه رها کردن، روی خوش نشون ندادن، دچار سوتفاهم شدن و تلاش برای قانع نشدن رو درک نمی‌کنم. آدم‌ها حتی تو محکمه هم حق دفاع از خودشون رو دارن، اما زندگی که محکمه نیست، ماها که دشمن هم نیستیم؟ پس چرا حتی حق دفاع کردن رو هم از همدیگه دریغ می‌کنیم؟ چرا اونقدر با هم دیگه صادق نیستیم که بشینیم پای میز مذاکره؟ وقتی حالت با یه رابطه خوشه، وقتی یه دوستی داره تو  مسیر خوبی طی می‌شه، چرا یهو همه چیز تیر و تار می‌شه؟ اونم فقط برای یه طرف قضیه؟ خدایا چقدر من از این سکوت نفرت دارم، چقدر از حرف نزدن نفرت دارم، چقدر از کلاف سر در گم شدن نفرت دارم.
محض رضای خدا بگین چطور میشه یه نفر رو از دایره توجه خارج کرد؟ چطور میشه یه رابطه‌ای که کشش از دست در‌رفته رو به طور کلی رها کرد؟ با رابطه‌های نصفه نیمه‌تون چه می‌کنید؟ چطور می‌شه بی‌توقع زندکی کرد؟ چطور می‌شه اینقدر تو حال بد نموند و رها کرد؟


+هر شبی ماییم و تنهایی و زندان فراق/گر توانی از فرامُش گشتگان یادی بکن!(امیرخسرو دهلوی)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اطلاعات تحصیلی ویستا سازه طراحی و ساخت سوله .سفارش و مشاوره 09057144080 روغن خراطین Elizabeth مطالب اینترنتی فرکتال هنر کتابخانه عمومی نصر مسکوتان